غزل (مرا آتش زدی زیبا شمایل):
بدآن چشمان مستت بسته ام دل
مرا آتش زدی زیبا شمایل
حجاب انداخته ای اندر لب و رخ
نقاب از رخ بیفکن ماه کامل
خطا باشد گلی مستور گردد
نزیبد گل کند با تو تقابل
نظر بر دیده ی خوبان خطانیست
اگر چه رفته از من این تغافل
بکن رحمی به حال دل خدا را
عجب نبود کنی ما را تحمل
پریشان می کنی دلرا به صد ناز
که ترسم دل بمیرد زین تساهل
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: غزلیات