غزل (نازنینا):

غزل (نازنینا):

نازنینا گله دارم ز تو چندان که مپرس 

زخمه بر جان و دلم کرده دو چندان که مپرس

 

داده بودم به تو دل دلبر خوبم نشدی
زین سبب ترک تو کردم مه تابان که مپرس

 

دل فرستاده بدم بر در کوی تو ما
همچو سازی تو زدی زخم پریشان که مپرس

 

گر چه صاحب هنری لایق مهمان نشدی
رانده از خانه ی خود این دل مهمان که مپرس

 

حس دلداده ی من نابلد کوی تو بود
بی خبر زخمه زدی بر دل نالان که مپرس

 

بی تکلف تو تو بگو سر زده مهمان نشوم
من شدم سر زده در خوان تو مهمان که مپرس

 

سر بی وعده شدم خوان تو من با دل خویش
پای این معامله داده همه تاوان که مپرس

 

گفته بودم بدل ساده به هر در نرود
پند ناصح نشنید این دل نادان که مپرس

 

حالیا مهر تو گر خوانده مرا عافیت است
جان و دل داده به پای تو به قربان که مپرس



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







برچسب‌ها: غزلیات
[ سه شنبه 9 دی 1399 ] [ 15:49 ] [ وجیه الله شیخی ]
[ ]
  • رنکینگ
  • قالب وبلاگ