غزل (قهربالبخندشدلب های من):
بسکه شادی سرنزددرنای من
قهربالبخندشدلب های من
بی طپش شهری فرودرسوت کور
مانده درتبعیدشادی وسرور
وای جغدی هم دراین ویرانه نیست
اه خشگی هم دراین غمخانه نیست
می کشدطاعون غم هرخنده را
می کشدابلیس هرجنبنده را
درچنین ویران سرایی مرگ زا
اه هم باما نمی سازد خدا
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: غزلیات