غزل(گل به خجلت برود):
گل به خجلت برودچون توبه گلزارایی
وه چه غوغابکنی چون توبه بازارایی
شرم خورشیدشودباتوبرایدبه حضور
پیش توخوارشودچون توپدیدارایی
چون به بازاربرایی شکندقیمت گل
چوتوزیباصفتی برسرپیکارایی
شانه برزلف مزن میرودازدست دلم
مرده هازنده شودچون توپرستارایی
طاقت جورتراچون بکشم من باری
برشب تارمن ای ماه پدیدارایی
هرطبیبی سربیمارخودایدجزتو
این کنه نیست شبی برسربیمارایی
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: غزلیات