غزل (دلداده ی ماهی شد آشفته ی گیسوئی):
دلداده ی ماهی شد آشفته ی گیسوئی
شیدای پریروئی دیوانه ی ابروئی
دل دست یکی شوخی افکنده عنان خویش
وان مست به طنازی او شهره به بد خوئی
عمرم به چنین وضعی دادم به هدر باری
گاهی به پریروئی گاهی به جفا جوئی
دانسته دل خود را دادم به دلازاری
او می برد این دل را چون گاه به هر سوئی
در زلف پریشانش چنکی چو زدم من دوش
صد شکوه ازو کردم گفتم که تو بد خوئی
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: غزلیات