غزل (تو بهترین ترانه ای تو شعرجاودانه ای):

‍ تو بهترین ترانه ای تو شعرجاودانه ای
در این هبوط غمزده سرور عاشقانه ای

بزن به تار پود دل تو نقش مهربانیت
به زخمه های ساز من تو چنگ وصد چغانه ای

به ساز خویش ونای دل اگر ترانه می زنم
به همت نگاه توست که بهترین بهانه ای

اگر ترا به شعر خویش فغان وناله می کشم
به بیت بیت شعر من شعور عارفانه ای

تمام میشوم شبی عنایت تو گل کند
به هستیم به مستیم تو شور شاعرانه ای

مسیح واژه های من بیا دراین غروب ودرد
دم تو زنده می کند غروب هر ترانه ای



برچسب‌ها: غزلیات
[ یک شنبه 2 آذر 1399 ] [ 17:17 ] [ وجیه الله شیخی ]
[ ]

غزل ( نه دل به گریه بسته ام):

 نه دل به گریه بسته ام نه از تو دل شکسته ام
فقط کمی ز ناز تو به دل گلایه بسته ام

خدا کند بیائی و ز دل بری تو اضطراب
بیا ببین چه مانده از دل خراب خسته ام

چه کرده ای تو با دلم دمی بیا به محفلم
در این نبودنت ببین چه باجنون نشسته ام

به هر کجا که میروم توئی بهانه ی دلم
ازاین دل بهانه جو به جان تو گسسته ام

هزار راه رفته ام نه راه پس نه راه پیش
جنون من فقط توئی از این قماش ودسته ام

کجا برم شکایتی که از تو نیست عنایتی
چو من به ناله مانده اند به هردری که رفته ام



برچسب‌ها: غزلیات
[ یک شنبه 2 آذر 1399 ] [ 17:14 ] [ وجیه الله شیخی ]
[ ]

غزل (ای قلب خفته در خون ببین تبار مارا):

ای قلب خفته در خون ببین تبار مارا
زخمی به عمق تاریخ درحجم تن نهفته

صد زخم بی علاجی ازهم تبار خورده
همچون شقایق اما دردش به کس نگفته


در حجم این تباهی فریاد کن تو باری
ای نای پر سکوتم بر ظلم او گواهی

بیا ببین چه اسان شکسته حرمتم را
وحشی ترین نژادی ظلمت ترین تباهی

 

من زخم پر ضخامت خوردم زدست نخوت
درعمق این تباهی زخمی ترین نژادم

ای بهترین عدالت درظلمت شقاوت
دراین هجوم نخوت باری برس بدادم



برچسب‌ها: غزلیات
[ یک شنبه 2 آذر 1399 ] [ 17:13 ] [ وجیه الله شیخی ]
[ ]

غزل (من آمده ام عرضه کنم دلبری ام را):

‍  من آمده ام عرضه کنم دلبری ام را
هم دل ببرم هم بخرم آن پری ام را

صد عشوه روم تا ببرم آن دل مغرور
شاید بدل آرم گل نیلوفری ام را

در پای جنون برده ام این دیده ودلرا
ثابت بکنم پیش تو من همسری ام را

بگذاشته ام عقل وخردپای تو یکجا
درشهر زدم جار به همه خودسری ام را

مجنون چه کند عقل به میخانه ی لیلی
در کار کشم شیوه ی افسونگری ام را

در محکمه آورده ام آن پیرهن خود را
با خودبه قضاوت بکشم برتری ام را

هرچند زلیخا نگذارد که کشم من
در محکمه این پیرهن دلبری ام را

آخربکجا داد برم دست تو دل کش
بگذار که پیدا بکنم بین همه مشتری ام را

بگذار بسوزم وچو شمع آب شوم آب
عبرت کنم آخر تن خاکستری ام را

فرهاد شوم پای تو شیرین بدهم جان
من آمده ام هدیه کنم گوهری ام را



برچسب‌ها: غزلیات
[ یک شنبه 2 آذر 1399 ] [ 17:11 ] [ وجیه الله شیخی ]
[ ]

غزل (تو بهترین ترانه ای تو شعرجاودانه ای):

تو بهترین ترانه ای تو شعرجاودانه ای
در این هبوط غمزده سرور عاشقانه ای

بزن به تار پود دل تو نقش مهربانیت
به زخم های ساز من تو چنگ وصد چغانه ای

به ساز خویش ونای دل اگر ترانه می زنم
به همت نگاه توست که بهترین بهانه ای

اگر ترا به شعر خویش فغان وناله می کشم
به بیت بیت شعر من شعور عارفانه ای

تمام میشوم شبی عنایت تو گل کند
به هستیم به مستیم تو شور شاعرانه ای

مسیح واژه های من بیا دراین غروب ودرد
دم تو زنده می کند غروب هر ترانه ای



برچسب‌ها: غزلیات
[ یک شنبه 2 آذر 1399 ] [ 17:9 ] [ وجیه الله شیخی ]
[ ]

غزل (‍ ترا من دوست می دارم ):

 ترا من دوست می دارم نمی دانم تو میدانی
به چشمانم چنین عشقی نمی دانم تو میخوانی

به هرجاچشم می دوزم تو پیدائی و من شیدا
چرا با این دل شیدا نمی دانم نمی مانی

وشاید من نمی دانم که تو عاشق تر از مائی
مرا هی می کشی سویت وگاهی هم که می رانی

منم شیدا توئی لیلا جنون هر دوتا پیدا
به دستت دل تو میرانی به چشمت دیده می خوانی

اگرمجنون هر گویم پریشان دو ابرویم
به ابروئی زنی آتش بدان ابرو توبنشانی

مرا باتوست پیوندی سخن گوته کنم چندی
وگر رانی وگرخوانی درون دل تو می مانی



برچسب‌ها: غزلیات
[ یک شنبه 2 آذر 1399 ] [ 17:7 ] [ وجیه الله شیخی ]
[ ]

غزل (تن زخمی عدالت زده):

تن زخمی عدالت زده فواره ی خون
همه را می شکند دشمن سرسخت جنون

ره پاکی شده اغشته به تزویر و ریا
تب پر عمق شقاوت شده ویروس قرون

چه کند سرو به شلاق تبر چون شکند
چه کند انکه بسا می کشدش زخم درون

تو بیا حرمت مصلوب بر آریم به زیر
تو مگر ناجی عصمت شوی از دست جنون

حسد از ابرشقاوت شده سیلاب زمین
صورت خاک شدست از تب آن آبله گون

چه کند لاله اگر زخم زمان می کشدش
همه را حجم تباهی بهراسد شب دون

تو مسیحای زمین باش دراین قرن سیاه
تو بیا زخم زمین گشته از اندازه برون



برچسب‌ها: غزلیات
[ یک شنبه 2 آذر 1399 ] [ 17:4 ] [ وجیه الله شیخی ]
[ ]

غزل (این قوم غضب):

این قوم غضب تیشه به اندیشه نهادند
با داس و تبر بر سر هر سرو فتادند

با زور و زر و حیله و تزویر بر این شهر
چون قوم قجر سلطه ی صد سلسله راندند

آری من و تو خام همین شعبده بودیم
تا پرچم بیگانه سر شهر نهادند

آن پرچم جاوید سه رنگ وطنم را
با پرچم یکرنگ عربزاده ستاندند

هیهات که مغفول دراین بادیه ماندیم
تا تیشه به تاریخ من این قوم نشاندند

از کاوه فقط اسم تهی مانده به خاطر
چون میر غضب آن الم کاوه دراندند

تاختند وبریدند وگذشتند از این شهر
صد شعله به ابای وطن جمله نهادند

صد مرغ غزل خوان به چمن بود ولی حیف
از خانه وکاشانه ی خود بیهده راندند

دردا ودریغا که چون قیصر وچنگیز
بر خاک گوهرزای وطن اسب دواندند

باری قلم وحرمت و قانون وشریعت
از قامت اراسته ی این قوم ستاندند

با تیرتفنگ پدرم هم وطنم را
در برزن وگو سینه دراندند

از وادی شعر وادب وفلسفه ومهر
چون گرد وغباری ز سر شهر تکاندند

گفتند بما ظلمت شب ریشه ندارد
از چیست که این قوم قجر ریشه دواندند



برچسب‌ها: غزلیات
[ یک شنبه 2 آذر 1399 ] [ 17:2 ] [ وجیه الله شیخی ]
[ ]

غزل (فقط کمی ز ناز تو به دل گلایه بسته ام ):

نه دل به گریه بسته ام نه از تو دل شکسته ام
فقط کمی ز ناز تو به دل گلایه بسته ام

خدا کند بیائی و ز دل بری تو اضطراب
بیا ببین چه مانده از دل خراب خسته ام

چه کرده ای تو با دلم دمی بیا به محفلم
در این نبودنت ببین چه باجنون نشسته ام

به هر کجا که میروم توئی بهانه ی دلم
ازاین دل بهانه گیر به جان تو گسسته ام

هزار راه رفته ام نه راه پس نه راه پیش
جنون من فقط توئی از این قماش ودسته ام

کجا برم شکایتی که از تو نیست عنایتی
چو من به ناله مانده اند به هردری که رفته ام



برچسب‌ها: غزلیات
[ یک شنبه 2 آذر 1399 ] [ 17:0 ] [ وجیه الله شیخی ]
[ ]

غزل (‍ آمدم جانم به قربانت ولی دیر آمدم):

آمدم جانم به قربانت ولی دیر آمدم
آنقدرچرخیده تا از زندگی سیر آمدم

سوختم درکوره ی صبرت چو شمعی جانگداز
داده ام پایت جوانی با دلی پیر آمدم

گرچه دادم من جوانی دست عشق سرکشی
حالیا امروز من با پای تدبیر امدم

توبه کردم تا نبازم دل به هر دیوانه ای
در پی ت نامهربان با قفل وزنجیر آمدم

شهریارت نیستم ریزم به پایت صد غزل
بی تغزل بر درت با اشگ شبگیر آمدم

گرچه دیر افتاده اما عشق پیری بی ریاست
بیدل ومجنون حضورت عاشقی پیر آمدم



برچسب‌ها: غزلیات
[ یک شنبه 2 آذر 1399 ] [ 16:59 ] [ وجیه الله شیخی ]
[ ]
صفحه قبل 1 ... 27 28 29 30 31 ... 40 صفحه بعد
  • رنکینگ
  • قالب وبلاگ